تو را گم میكنم هر روز و پیدا میكنم هر ش
ببدین سان خوابها را با تو زیبا میكنم هر شب
تبی این گاه را چون كوه سنگین میكند آن گاه
چه آتشها كه در این كوه برپا میكنم هر شب
مرا یک شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا میكنم هر شب
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میكنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق میگردی؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب
دلم فریاد میخواهد ولی در انزوای خویش
چه بیآزار با دیوار نجوا میكنم هر شب